روزنوشت های یک مادر خانه دار کارمند



همیشه روزها مثل هم نیستند حتی اگر به روزمرگی های عادی زندگی دچار شده باشید.

هر روز اتفاقات خاص خود را دارند و هر روز زمان های خاص خود را

امروز وقتی و شور و هیجان همکاران زحمتکشم را در کسب رتبه ی عالی در اعتباربخشی برای بیمارستان می دیدم به این نکته فکر کردم که زمان های امروز لحظه به لحظه چقدر برای همکارانم خاص است.

و این خاص بودن را چقدر خوب امروز متوجه اند.

مواظب اند زمانی را از دست ندهند زیرا در اعتباربخشی بیمارستان اثرگذار است

در تمام این هیاهو ها امیدشان به خداست و نکته ای که برایشان یادآوری می کنم

 


سلامblush

 امروز یک روز خیلی خاص بود برای خودش.

صبح اول وقت با برنامه‌ریزی کامل تصمیم گرفتم با توکل بر خدا، برنامه هام رو دقیق تر از روز قبل انجام بدمangel

ولی اتفاقاتی که وسط کار پیش اومد باعث شد که نسبت به برنامه که از قبل تمرکز کرده بودم عمل نکنم و هم باعث شد خیلی از کارهایی که قرار بود برای فردا آماده کنم بمونهangry

یه وقتایی فکر می کنم چه چیزی باعث شد که من نتونم به برنامه ای که روز قبل ریختم عمل نکنم؟

چرا باید خودم رو دست اتفاقات می دادم؟

چرا سعی نکردم اتفاقات را در دست خودم بگیرم؟

فکر کنم نکته ای که امروز یاد گرفتم همین بود cool

اشتباه من این بود که با اولین اتفاقی که وسط برنامه ها اومد خودم رو دست اتفاق دادم و گذاشتم این اتفاق هدایت روزم را به دست بگیرد.

اگر از همان ابتدا افسار بر گردن آن اتفاق می زدم شاید شاید شاید امروز همه برنامه هام رو دقیق انجام می دادمcryingcryingcrying

روز گذشته و دیگه باید برم شاید شاید از الان به بعد تلاش بکنم. تلاش بکنم .و تلاش بکنم. بتوانم بخشی از برنامه صبح رو جبران کنم شما هم برام دعا کنید که بتونم جبران کنم. پس بر خداوند متعال توکل می کنم .

روز خیلی خوبی را برای همه شما آرزو می کنم


امروز وقتی بسم الله الرحمن الرحیم را گفتم و کوله بار عشق پیچیدم برای فرزندانم بغضی از غمی را فرو می خوردم که همیشه تکرارش را در تاریخ دیده بودم و حس کرده بودم

غمی که همیشه بوده است و برای نجات از این غم تنها یک راه داری و آن این که یقین داشته باشی که خدا می داندخدا می بیند.خدا می شنودخدا می تواندو. دستی بالاتر از دست خدا قرار نمی گیرد.

باز بغضم را فرو می خورم و وارد کتابخانه می شوم آنجا که تنها، پناهگاه من نبوده است بلکه در طول سالیان دراز پناهگاه بسیاری از علما و دانشمندان بوده است.

می روم در کتابخانه و کیفم را روی میز می گذارم رایانه را روشن می کنمانگار او هم امروز درک پیدا کرده است بهت غمم انگار او را می گیرد و به خاموش و روشن شدن می افتد با آرامی رهایش می کنم و سراغ کار بعدی ام می روم تا رایانه را بیایند روبه راه کنند.

ولی در وسعت فکرم می گذرد از آنچه عاشقانه برای پژوهش کردم .از طراحی سه تا لوگو تا طراحی اسم دفتر تا ترجمه تا جستجوهای متناوب. حتی گرفتن پی دی اف .

می گذرد جلوی چشمانم از کارگاهها یه اسم آنهابرگزار کردن از کار به اسم آنها کردن از بارش افکاری که مستغرقشان می کردم و از دلی که می تپید که چون می دانستم تالم درد رنج دیده ی بیمار سوختگی را تنها با پژوهشی می توان کمتر کرد که نور امیدی را در کورسوی علم پیدا کند.و این شد آمالم .آرزویم

آه کشیدم و دوباره کارهای ریز و درشت .ولی باز دریای خیالم به موج می افتاد.چقدر خوب که مادرم حضرت زهرا(س) است. صلواتی فرستادم و دعای توسل خواندم و در آخر گفتم

جعل الله خیر العاقبه للمتقین

آفتاب نه سوز داشت نه گرما توسل بود که می بارید نشستم و گوش دادم چه دنیای دنی چقدر دنی .

حرف ها به مزاجم خوش نمی آمد.خدایا تو شاهدی که تلاش در کدام سو بوده است پس باید حال هجرت کرد

هجرت هجرت.و همچنان هجرت.فکرت همین است

چقدر خوب است همنشین مردان خدا باشی که تذکارت دهند و اگر نبود آن مرد خدا شاید دست از کار می کشیدم و می رفتم و می رفتم.خدایا شکرت که از گردان حضرت زهرا(س) برایمان باقی گذاشتی تا راه گم نکنیم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ونوس گرافیک همه چی موجوده دیجیکالا osm tv msdmovie کدوم سایت کیمیا کاسیان چنگ دل کارشناس تولید محتوا- استراتژیست محتوا - محبوبه افتخاری